دنیای بارانی

این روزها بیشتر از قبل حال همه را می پُرسم . . .

سنگ صبور غم هایشان می شوم . . .

اشک های ماسیده روی گونه هایشان را پاک می کنم . . .

اما یک نفر پیدا نمی شود که دست زیر چانه ام بگذارد . . .

سرم را بالا بیاورد و بگوید :

حالا تـــــــو برایم بگو . . . !